ايليا جون بزرگ مرد كوچك

مهمان خانه ما(ريحانه جون)

1391/4/19 3:49
نویسنده : ايليا جون
1,269 بازدید
اشتراک گذاری

از چهارشنبه ما مهمانهاي عزيزي داشتيم

بله درست حدس زديد دايي جون مسعود وزن دايي جون و ريحانه جون  

من كه خيلي از آمدنشون خوشحال بودمهر چند زماني كه اينجا بودند چون ميدونستم ريحانه جون از قلقلك زياد خوشش نمياد من هم مرتب قلقلكش ميدادم واون عصباني ميشد

بيچاره زن دايي جون براي اينكه بين ما صلح برپا كنه با ما خيلي بازي ميكرد

و برامون كتاب داستان ميخوند و بابا جون هم براي ايجاد صلح مرتب به من گوشزد ميكرد كه اگر با ريحانه بازي نكني از آبجي يا داداش خبري نيست ومن هم براي رسيدن به ني ني جديد تو خونمون به مدت كوتاهي پرچم سفيدم رو بالا مي آوردم وبعد  از چند ساعت دوباره روز از نو ......

در مجموع خيلي بهم خوش گذشت وروز آخري كه ميخواستند بروند خيلي ناراحت بودم و دوست داشتم پيشمون ميموندند

تو اين مدت از اونجايي كه من وريحانه جون بسيار فعال وپر جنب وجوش بوديم

عكس زيادي از ما گرفته نشد ولي ماماني تلاش زيادي براي گرفتن عكس دو نفره از ما كرد

كه در زير گزيده اي از عكس ها رو ميذارم:


ايليا جون وريحانه جون

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

نایسل
19 تیر 91 4:36
هزار ماشالا خیلی نازه دختر داداشتتتت واییییییییییی چه لبای خوشملی داره
نایسل
19 تیر 91 4:36
معلوممه خوشگلیخانوادگی
نایسل
19 تیر 91 4:36
اره
نایسل
19 تیر 91 4:37
اگه کار داری مزاحمت نشم خواستی بری بی تعارف برو به هوای من این موقع نمونی
نایسل
19 تیر 91 4:37
مامان کوروش
19 تیر 91 11:15
ایلیا جون افرین که بلز رو تموم کردی حالا میری سراغ فلوت افرین عزیزم
راستی اون رو که بهم گفتی واسه عکس کوروش امتحان کردم عکسش کوچیک افتاد بالای وب جایگزین نشد ؟


ميام پيشتون
الهه مامان رادین
19 تیر 91 11:39
ماشالا به ایلیا جیگر و ریحانه خانوووووم


ممنون عزيزم
مام پارسا
19 تیر 91 17:09
خوشحالم که مهمون های عزیزی داشتید و از تنهایی در اومدید


ممنون گلم جاتون خيلي خالي بود
مام پارسا
19 تیر 91 17:10
ای جوووووووووووووووونم خوشگلای خاله.
چقدر ناز افتادن هر دو تاشون


چشماتون قشنگه خاله جون ماشاالله پارسا جون كه خيلي نازه
مام پارسا
19 تیر 91 17:11
مامانی نکنه خبر مبریه
آخه دیدم به بچه وعده دادید گفتم شاید وبلاگ دومی در راهه


نه عزيزم عجله نكن ماشاالله انقده اين روزها بچه هادعوا كردند كه تا چند سال سراغي از بچه نميگيرم
مام پارسا
19 تیر 91 17:11
ایییییییییییییییول خوشم اومد خاله جون.
پسر باید دختر ها رو اذیت کنه وگرنه بهش نمی گن پسر که


آره خاله جون نا سلامتي پسري گفتند دختري گفتند
مام پارسا
19 تیر 91 17:12
مامانی چشمتون روشن که داداشت اینا اومدند


چشم دلتون روشن عزيزم جاي شما خالي بود

نازنین جون
20 تیر 91 13:36
خیلی قشنگ بود عکساتون ایلیا جونی خیلی



چشماتون قشنگه گلم
مامان پریسا
21 تیر 91 16:24
پس کلا پسر خوبی بودی دیگه
حالا اومدن ابجی یا داداشی نزدیک شد؟؟؟؟؟؟؟


هي خاله جونم از ماماني كه هنوز بخاري بلند نشده ميگه زوده بايد برم بازار خودم بخرم البته با پولهاي قلكم
ریحانه جون
22 تیر 91 18:42
سلام... بالاخره بعد اون همه تلاش مامانت عکس خوبی شد!!!!! ممنون از مهمون نوازی خوبتون... به ما که خیلی خوش گذشت... فقط قسمت پارکش کم بود ...!!! که حتما زیادش کنین...


ممنون كه به ديدنمون اومديد ريحانه جون عكس زيادي نداشتم كه بذارم گزيده اي از عكس هام بود شما اگر عكس خوبي داري برام بفرست