ايليا جون بزرگ مرد كوچك

مروري بر گذشته 2(اسفند 90)

1391/4/7 17:22
نویسنده : ايليا جون
333 بازدید
اشتراک گذاری

يه روز من از مامانم سوال كردم مامان جون خدا جوني چه شكليه؟ماماني گفت خدا جوني مثل يه نوره و تو آسمونهاست يه روز كه بيرون رفته بوديم و هوا تاريك شده بود گفتم مامان جون ميدوني خدا جوني مرده؟؟؟؟

مامانم با تعجب سوال كرد: از كجا متوجه شدي پسرم؟؟؟

گفتم آخه ديگه تو آسمون نيست

مامانم كه تازه متوجه شده بود من خورشيد خانوم رو با خدا جوني اشتباه گرفتم گفت پسرم اون خورشيد خانومه كه رفته بخوابه خدا جون هيچوقت نميميره و چون خيلي بزرگه ما با چشمهامون نميتونيم ببينمش

بعد از اون گفت:خدا جوني ما بچه هاي خوب رو خيلي دوست داره وهر وقت كار خوبي انجام بديم به فرشته مهربونش جايزه اي ميده تا براي ما بچه هاي خوب بياره

خدا جون دوستت دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مام پارسا
7 تیر 91 12:07
بابا نابغه.چه سوالای اساسی و پر محتوایی می پرسی خاله


نظر لطفتونه خاله جون
مام پارسا
7 تیر 91 12:07
قررررررررررررررررربون تحلیلت بشم من


زنده باشيد خيلي خيلي دوستون دارم پارسا جونو ببوسيد
مام پارسا
7 تیر 91 12:07



نازنین جون
7 تیر 91 17:32
گل برای گل
بوس واسه ایلیا جون که دلم واسه دیدنش تنگ شده بود


ما هم دلمون براتون تنگ شده بود براي همين نتونستم از شما عزيزام دل بكنم