ايليا جون بزرگ مرد كوچك

خرداد 91 (پارك كوكب)

ع كسهاي زير مربوط به شهر بازي نزديك خونمونه سه عكس اول زماني كه روي تشك فنري در حال پريدن بودم گرفته شده است(البته عكسها كمي بي كيفيت افتادند ولي از آنجايي كه در دو تا از عكسهام رو هوا بودم واز ديد خودم صحنه خيلي جالبي بود تصميم به گذاشتن عكسها در وبم گرفتم تا براي من به يادگار بمونند) در عكس زير گير دادم كه سوار اين كشتي بشم وهر چي مامان وبابام گفتند مناسب سنت نيست قبول نكردم واما آخر حرف گوش نكردن: بله درست حدس زديد وقتي كشتي اوج گرفت وبالا رفت من شروع به گريه كردن كردم وميگفتم ميخوام بيام پايين..... اين عكس هم بعد از پياده شدن از كشتي در حالي كه بغض كرده بودم و سوار آقا خروسه بودم گرفته ...
21 تير 1391

شروع يادگيري بن بن بن1

شنبه 17 تير به فروشگاه بازي هاي فكري نزديك خونمون رفتيم ومن براي خودم بن بن بن 1 خريدم وشروع به يادگيري كردم شنبه  سه كلمه جديد ياد گرفم به صورت زير: اين سه كلمه بعدي كه دو شنبه  ياد گرفتم البته فقط خواندنشونو بلدم امروز خيلي بلز تمرين كردم وكم كم خودم رو براي امتحان چهارشنبه آماده ميكنم   ديروز هم با مامان وبابام رفتيم پيچ شميران فروشگاه  وسايل موسيقي ومن هم گير دادم كه الا وبلا بايد براي من گيتار بخريد وخلاصه با وعده تصاحب گيتار بابايي آروم شدم ...
20 تير 1391

درسهاي موسيقي بلز8-1

درس اول تمرين يكي ودوتايي وچهار تايي ها   درس دوم صداي    خروسه   ميرسه    سركوه   درس سوم فصل پاييزه       برگها ميريزه دوناي بارون      پايين ميريزه   درس چهارم روي بدنم  دست دارم روي بدنم   پا دارم  روي بدنم    سر دارم روي بدنم    گوش دارم روي بدنم  چشم دارم روي بدنم   مو دارم روي بدنم   لب دارم روي بدنم   لپ دارم   ...
19 تير 1391

اتمام دوره موسيقي بلز

بالاخره دوره بلزم تموم شد البته چهار شنبه امتحان دارم وبعد از موفقيت در امتحانم دوره فلوت رو شروع ميكنم البته جلسه قبل فلوت از استاد گرفتم خيلي ذوق داشتم ويكسره تو خونه فلوت ميزدم درسهاي آخر موسيقي ام به صورت زير ميباشد: (درس بيست وپنجم) يه مرغ سبز زيبا رو بام ما نشسته خسته وگيج وتنها نوك بالش شكسته   كز كرده توي سايه كوچيك وريزه ميزه پراش سفيد وسرخه واه كه چقدر تميزه   مرغ قشنگ غمگين اون نوك سرخو وا كن انگار دلت به جا نيست به باغ ما نگاه كن   مرغه چته مي لرزي از ما چرا مي ترسي ترست ديگه به جا نيست غريبه بين...
19 تير 1391

مهمان خانه ما(ريحانه جون)

از چهارشنبه ما مهمانهاي عزيزي داشتيم بله درست حدس زديد دايي جون مسعود وزن دايي جون و ريحانه جون   من كه خيلي از آمدنشون خوشحال بودم هر چند زماني كه اينجا بودند چون ميدونستم ريحانه جون از قلقلك زياد خوشش نمياد من هم مرتب قلقلكش ميدادم واون عصباني ميشد بيچاره زن دايي جون براي اينكه بين ما صلح برپا كنه با ما خيلي بازي ميكرد و برامون كتاب داستان ميخوند و بابا جون هم براي ايجاد صلح مرتب به من گوشزد ميكرد كه اگر با ريحانه بازي نكني از آبجي يا داداش خبري نيست ومن هم براي رسيدن به ني ني جديد تو خونمون به مدت كوتاهي پرچم سفيدم رو بالا مي آوردم وبعد  از چند ساعت دوباره روز از نو ...... در مجموع خيلي...
19 تير 1391

درسهاي موسيقي بلز(24-21)

(درس بيست ويكم)                                             تولد   تولد   تولدت  مبارك مبارك  مبارك  تولدت  مبارك بيا  شمع ها  رو  فوت  كن تاصد سال،دويست سال،زنده  باشي (درس بيست ودوم)                شب شد ومهتاب اوومد به چشم ما خواب اومد چشماي ما چش...
19 تير 1391